عاقبت روزی می ایی از سفر

ای امانت دار كوثر كی تو می آيی ز در؟

وی وصی آل حيدر كی تو می ‏آيی ز در

مصحف زهراست نزدت، تيغ‏حيدر همچنين

وارث بابا و مادر كی تو می‏آيی ز در

چشم اميد تمام انبياء و اولياء

بر ظهور تست آخر كی تو می‏آيی ز در

هستی از هست‏تو هستی ‏يافت ای هست‏خدا

وی همه هست پيمبر كی تو می آيی ز در

ديدگان اشكبار شيعيان می‏خواندت

كای به عالم ميرو رهبر كی تو می‏آيی ز در

هر سحر گويد مؤذن با نوای تازه‏ای

مجری احكام داور كی تو می‏آيی ز در

كربلا، مكّه، مدينه، كاظمين، مشهد، نجف

سامرا، گويند يكسر كی تو می‏آيی ز در

روشنی بخش قلوب مؤمنين و مؤمنات

منجی دلهای  مضطر كی تو می‏آيی ز در؟

چراغ حقیقت

 

غدیر روز اثبات امامت ائمه طاهرین(علیهم السلام) بر شیعیان حضرت مهدی مبارک باد.

امروز تنها وارث غدیر حضرت مهدی (علیه السلام) است.

خدایا لذت دیدارش را بر ما ارزانی دار

زمان فرا رسیده بود روزی که رسالت به امر خدا باید کامل میشد

برای روزهای مانده ی حیات بشری

در تقدیر خداوند وجود سرپرست وامام امری حیاتی بود

وبقا و هدایت ورسیدن به منزل مقصود

ملزم به وجود امام وراهنما

وچه کسی بهتر از او

هوا گرم بود واخرین حج عمر به جا اورده شد

کنون هنگامه ی ابلاغ بود

همگان خبر شدند در مکان غدیر جمع شوند

رفتگان بر گردند و منتظر نیامده ها شوند

           پیاده وسواره پیر وجوان گرد ایند         

وهریک دیگری را ونسل دگر را باخبرکند

چرا که سعادت بشری ملزم به شنیدن این

خبر است که هرکه راه میجوید گوش بسپارد

وکلام به اذن حق بر لبان پیامبر مهر جاری گشت

من کنت مولا وهذا علی مولا

بعد من علیست مولایتان

انکه باب شهر علم است و دلیل خلقت حیات

فاتح خیبر همسر یگانه زن عالم

او که عدالتش زبان زد همگان است و

پدر ایتام

وراه صراط مستقیم

زاده ی خانه ی حق که هیچ بشری در حریمش زاده نشد جزاو

وکنون پس از گذشت سالها از غدیر

اکنون دست به سوی تنها وارث غدیر

برای بیعت پیش میبریم

اللهم عجل لولیک الفرج

هان! ای مردمان! علی را برتر بدانید، که او برترین انسان از زن و مرد بعد از من است... هرکه با او بستیزد و بر ولایتش گردن ننهد نفرین و خشم من بر او باد. (خطبه ی غدیریه)

 

کلام نور

هنگامیکه ایه ی (إِنَّمَا أَنتَ مُنذِرٌ وَلِكُلِّ قَوْمٍ هَادٍ )نازل شدپیامبر(ص)ان را برای ما

قرائت کرد وفرمود:

من انذار کننده وبیم دهنده هستم ایا شما هادی رامیشناسید؟

عرض کردیم :خیرای رسول خدا

پیامبرخدا(ص)فرمودند:هادی امت همان وصله زننده ی کفش است

همه گردنها کشیده شد وبه اطراف نگاه کردندناگاه امام علی(ع)رادیدیم                 

که از یکی از حجره ها بیرون امد

درحالیکه کفش رسول خدا بدست ایشان بود

سپس پیامبراکرم (ص)توجهی به ما نموده فرمودند:

اگاه باشید!که اواز جانب من ابلاغ پیام خواهد کرد اوامام بعداز من است         

شوهردخترم وپدردوسبط من است ما اهل بیتی هستیم که خداوند متعال هرنوع

الودگی راازما زدوده است وما را پاک وپاکیزه نموده است اوپس از من برای تاویل قران

مبارزه خواهدکرد چنانچه من برای تنزیل ان جنگ کردم

علی امام وپدر امامان درخشنده واشکاراست

عرض شد:امامان بعدازشماچندنفرند؟

فرمود:دوازده نفر ،به عددنقیبان بنی اسرائیل.واز ماست مهدی این امت،              

که خداوند به وسیله اوزمین راازعدل وداد پرمیکند.چنانچه از ظلم وجورپرشده باشد

زمین هیچ گاه از امامان خالی نخواهد شد والا اهلش را فروخواهد برد

                                     منبع بحارالانوارج ۳۶ ص ۳۱۵کفایه الاثر ص ۸۷ منتخب الاثرص ۶۳

تجلی عشق

بعد از اتش وگلستان

زمان ازمونی سخت را انتظار میکشید

اینبار ازمون ازمون وفاداری وعشق بود

اینکه همه ی دلبستگی وثمره ی دل به قربانگاه اورده شود وبه دست خویش ضبح شود

مدتی بود ابراهیم در رویاهای خویش فرمان حق را دریافته بود

عشق پیروز میدان شد وقربانی به قربانگاه اورده شد برای اطاعت از فرمان

واثبات وفاداری

واینبار بازهم خدا به لطف خویش دری دیگر گشودوگلستانی دیگرخنجربرانی که به مهر خدا گلونبرید    

ودیگر ضبحی فرو فرستاد

اما در زاویه ای دیگر از تاریخ

بی انکه هیچ قربانی ای ضبح شود

کاروانی از هفتاد ودو قربانی هریک به شوق وبا سر رو به سوی قربانگاه ره میپیمود

قربانگاه صحرای نینوا بود و اینبار فرمانی نبود اینبار اشتیاق قربانی او را به قربانگاه اورده بود

 تنها جنون بود وعشق بازی

هرکه هر چه هنر از عشق بازی اموخته بود به مسلخ گاه اورده بود

زمان چنین روز وچنین شوری به خود ندیده بود

غوغایی بود میان زمینیان وافلاکیان

نه ابی بود ونه مهری.....عطش بودوعطش

از کهنسالترین تا ان خرد شش ماهه

از نو داماد و نشان کرده تاماهی منیر میان تیرگی ظلمت........

انجا تجلی زیباترین قصه ی دل دادگی و جان فشانی  بود

وسرها بر نی تقدیم استان دلدار نغمه سرایی میکردند

خدا بود ونظاره گری انهمه جنون وعشق وزیبائی

 وبی شک انجا خدا هم بر اینهمه عشق میگریست........

معشوق حقیقی

چه زيبا خالقی دارم چه بخشنده خدای عاشقی دارم

كه ميخواند مرا،با آنكه ميداند گنهكارم

اگر رخ بر بتابانم،دوباره می نشيند بر سر راهم

دلم را می ربايد با طنين گرم و زيبايش

كه در قاموس پاك كبريايی،قهر،نازيباست

چه زيبا عاشقی را دوست می دارم

دلم گرم است،ميدانم كه ميداند بدون لطف او تنهای تنهايم

خدای من،خدايی خوب ميداند

و ميداند كه سائل را نبايد دست خالی راند

چه ترس از ظلمت شبها به هنگامیكه می گويد

عزيزم،حاجتی داری  اگر،اينك بخوان ما را

كه من حاجت روا كردن برای بنده ام را دوست دارم

زیباترین پیوند

[تصویر: nhschyfceunalty96gu.jpg]

یک آینه که حسرت دارالسّلام هاست

یک آینه که قبله ی بیت الحرام هاست

یک آینه که عین حقیقت، مجاز نه!

یک آینه که غرق سکوت و پیام هاست

یک سو جلال حضرت خیرالنّسای خلق

یک سو جمال واضح خیرالأنام هاست

پیوند پاک سوره ی یاسین و کوثر است

آغار انکشاف تمام ظلام هاست

تلفیق نهر کوثر و امواج سلسبیل

هنگام باده نوشی و شرب مدام هاست

«حبل متین» گوشه ی جلباب فاطمه

خورده گره به پیرهن «لاانفصام» هاست

دست علی به دست«فصلِّ لربّک» است

اشراق آسمانی و صبح امام هاست

دیگر نیاز تیغ دو دَم منتفی شده است

زیرا که خطبه خطبه فدک در نیام هاست

تا «لَم یَکُن لَهُ کُفُوًا» نزد مرتضاست

خاری به چشم شور جمیع لئام هاست

باید گدا شویم و یتیم و اسیرشان

وقت نزول مائده های طعام هاست...

بر خانه ای که «تُرفَع» و «یُذکَر» نموده «اسم»،

بر خانه ای که رکن و منا و مقام هاست

مجید لشگری

داستان پادشاه وتخته سنگ

درزمانهای قدیم پادشاهی تخته سنگی را در وسط جاده قرار داد وبرای اینکه

عکس العمل مردم را ببیند خودش را در جایی مخفی کرد.

بعضی از بازرگانان وندیمان ثروتمند پادشاه بی تفاوت از کنار تخته سنگ             

میگذشتند.بسیاری هم غرولند میکردند که این چه شهری است

که نظم ندارد حاکم این شهر عجب مرد بی عرضه ای است و......

با وجود این هیچ کسی تخته سنگ را از وسط راه برنمیداشت

نزدیک غروب یک روستائی که پشتش بار میوه وسبزیجات بودنزدیک سنگ

شد.بارهایش را زمین گذاشت وباهرزحمتی بود

تخته سنگ را از وسط جاده برداشت

وان را کناری قرارداد.ناگهان کیسه ای را دید که وسط جاده وزیر

تخته سنگ قرار داده شده بود کیسه راباز کرد وداخل ان سکه های طلا

ویک یاداشت پیداکرد

پادشاه در ان یاداشت نوشته بود:

هرسنگ ومانعی میتواند یک شانس برای تغییر زندگی انسان باشد

پ . ن

درواقع زمانی که ما به مانعی برخورد میکنیم گاه زبان به شکوه میگشائیم که چرا در زندگی

دچار این مشکلات میشویم ومدام به دنبال مقصر برای ان میگردیم

گاه مشکل را دورمیزنیم گاه نادیده میگیریم وگاه دلسرد شده وراه دیگری میجوییم وگاه.....

غافل از اینکه با برداشتن مشکل ومانع از راه ممکن است به بهترین مسیر برسیم وحل همین

مانع خود کلید ی برای تمامی مشکلها باشد

قیام برای دین خدا

پیامبراکرم (ص)فرمود:

ای علی! توبرای من مثل هارون برای موسی هستی

 

مگراینکه بعداز من پیامبری نخواهدبود.

 

دین مراتو ادا میکنی ووعده ها ی مرا تو وفا میکنی.تو برای تاویل قران                     

 

جنگ خواهی کرد چنانچه من برای تنزیل ان جنگیدم.

 

ای علی!دوستی تو نشانه ایمان است ودشمنی تو نشانه نفاق ودورویی.

 

از نسل حسین نه نفرامام که همگی معصوم(ازهرگناهی

 

معصون)ومطهر(ازهرالودگی پاک) هستند به وجودخواهند امد.

 

ومهدی این امت نیزاز ایشان است همان که در اخرالزمان برای           

 

 دین قیام میکند چنانچه من درابتدای ان قیام کردم.

                                                           کفایه الاثرص ۱۳۴ومنتخب الاثرص ۱۰۹

                                                        وبرگرفته از کتاب مهدی موعود در کلام پیامبر

ارزوی من بیا.........

وچه اسان لحظه ها از پی هم میروند وجای خویش به دیگری میسپارند

ومیان این امدوشد لحظه ها

عمر نیز پیمانه سرمیکشدوروبه انتها

درسراشیبی روزگارپیش میرود

گاه لحظه های امده رادرحسرت لحظه های رفته

میسوزانم

وگاه ...........

هرگاه در چرتکه ی باورهایم

روزهایم را

کارهایم را بالا وپائین کردم کم اوردم

وشرمگین از اینهمه روزهایی

که بی هیچ ثمری شب شد

وشبی که بی هیچ درنگی روزی دیگر

اما از میان همه ی خجلتها وحسرتها

ندایی درونم فریاد میزند که

همیشه امیدی هست

شاید..........

ودلخوش از این ندا

وامیدوار از مهربانی حسابگر

به پیشواز لحظه ها وروزهای نیامده میروم

زندگی به وجود امیدها وارزوها زندگی میشود

وبی وجودشان زندگی جریان ندارد

با امید است که صبح دیدگانمان را

به روی روزها میگشاییم

وباارزوهاست که انتظار میکشیم ودر جست وخیز

برای رسیدن به انهاییم

گرچه رسیدن هم نباشد همان تلاش خود زندگیست

حالا که سخن به ارزوها رسید

بگذاراز اویی بگویم که ارزوی مشتاقان است و

امیدناامیدان روزگار

ترسم که پیمانه عمرسرایدو...

بگذارباهمه بدی بخوانمت

بگذارتمنایت کنم

که بیایی

بگذار این بار بخوانمت ونگویم از بدی...

فقط بیا.................

تکسوار جاده های زندگی......بیا

                                            بیا................