خداکندکه بیایی.......

                                      

                                           نسیم صبح سعادت، خدا كند كه بیایی

رسیده شب به نهایت، خدا كند كه بیایی

جهان ز دود ستم شد سیاه در بر چشمم

فروغ صبح سعادت، خدا كند كه بیایی

در این كویر خطرزا كه نیست راه گریزی

دلیل راه هدایت، خدا كند كه بیایی

سموم باد خزانی گرفته گلشن دین را

بهار باغ ولایت، خدا كند كه بیایی

رسیده جان به لب از انتظار طولانی

تسلی دل امت، خدا كند كه بیایی

به شیعیان تو دنیا شده است همچو جهنم

شمیم روضه‌ی جنّت، خدا كند كه بیایی

هزار جمعه به یادت، چه ندبه‌ها كه نكردم

تو ای تجلّی رحمت، خدا كند كه بیایی

نشسته‌اند گروهی به آرزوی نگاهی

سحاب جود و كرامت، خدا كند كه بیایی

تو اصل صوم و صلاتی، تو مایه‌ی بركاتی

تویی خلاصه‌ی خلقت، خدا كند كه بیایی

امام حاضر و غایب، تو سیدی و تو صاحب

تویی نتیجه‌ی عصمت، خدا كند كه بیایی

به شیعیان تو پناهی، به ذات حق تو گواهی

به حق حق تویی حجت، خدا كند كه بیایی

به یادت ای گل نرگس، چه شعرها كه سرودم

ز روی عشق و محبت، خدا كند كه بیایی


 مرحوم سيد محمد خسرو نژاد «خسرو»

چهل روز فراق یار

چهل روز از ان تلخترین روز تاریخ میگذشت

چهل روز فراق و درد یار و اسارت و خرابه و .....

کنون بی جانان راه مدینه در پیش بود

انگار همین دیروز بود که کاروان عزم سفر کرد و برای حج توشه

بر بست سفری که قرار بر بازگشتش نبود

سفری با تمامی اهل و عیال

وزینب میدانست که در باز گشت تنها او میماند و جای خالی همه ی

انانی که با او همراهند

اری انگار همین دیروز بود که راهی شدند و یک جانبش را عباس

ان یل حیدر گرفته بود و سوی دیگرش را علی اکبر

و در پیشاپیشش حسین و گرداگردش جوانان هاشمی

مگر چشمی را یارای نگریستن بر ناموس این خاندان بود

امان از ان روز که پای در ان سرزمین حزن نهادند

چه غوغای بی امانی داشت دل زینب

تمامی گلهای معطر زینب را در ده روز دستان سیاه ستم

به تاراج میبردو زینب بود و تنها صبر

به یاد می اورد هر لحظه ان روزها را

ان دم که قامت علی اکبرش صد چاک شدیا میان علقمه برادر ماند

و دیگر نیامد اصغری که ابش تیر سه شعبه شد و  وای از گودال

از جدائی و جا ماندگان صحرای کربلا

از اسارت و سیلیها و تازیانه ها که هیچ بود در مقابل درد فراق

درد کم می اورد از صبر زینب خدا داند و دل زینب

از خرابه نشینی و سه ساله یادگار برادر

که ماند میان خرابه ها تا نشان شود بر منکران

از محفل شراب که دیگر.....

روزها رفت و رفت اری چهل روز به راستی گذشته بودبه سان قرن

ره به سوی مدینه میبرد تنها بی کاروان

وکنون زینب است و کاروان اسارت

زینب و کاروان بی سرلشکر و لشکر

وتاریخ باز هم تکرار میشود وهرسال عاشورائی و اربعینی

واما از این میان تنها بازمانده ی راستین این نسل پاک

ودر انتظار.انتظار روزی که بستاند تمامی ظلمهای بر زمین مانده را

از نسل ظلم

او انتظار میکشد و ما غرق در روزهای روزگار

تنها ی تنها او میداند که چه ها گذشته و ....

دیدگان به خون نشسته اش سالهاست که محفل عزامیگسترد

همتی یاران تا انتظار را به سر رسانیم

تا بیاید ان منتقم منتظر

همتی تا پرچم عدالت بر بام جهان گسترده شود

به امید ی که شاید محرم دیگر که خواهد امد صاحب عزا او

باشد و .........

اللهم عجل لولیک الفرج

علت تاخیر در امر ظهور امام عصر(ع)

 

وَلَوْ أَنَّ أشْياعَنا ـ وَفَّقَهُمُ اللّهُ لِطاعَتِهِ ـ عَلَى اجْتِماع مِنَ الْقُلُوبِ

فِي الْوَفاءِ بِالْعَهْدِ عَلَيْهِمْ لَما تَأَخَّرَ عَنْهُمُ الْيُمْنَ بِلِقائِنا، وَلَتَعَجَّلَتْ

لَهُمُ السَّعادَةُ بِمُشاهَدَتِنا عَلى حَقِّ الْمَعْرِفَةِ وَصِدْقِها مِنْهُمْ بِنا،

فَما يَحْبِسُنا عَنْهُمْ إِلاّ ما يَتَّصِلُ بِنا مِمّا  نَكْرَهُهُ وَلا نُؤْثِرُهُ مِنْهُمْ

اگر شيعيان ما ـ كه خداوند توفيق طاعتشان دهد ـ در راه ايفاى

 پيمانى كه بر دوش دارند، همدل مى شدند، ميمنت ملاقات ما از

 ايشان به تأخير نمى افتاد، و سعادت ديدار ما زودتر نصيب آنان

مى گشت، ديدارى بر مبناى شناختى راستين و صداقتى از آنان

نسبت به ما; علّت مخفى شدن ما از آنان چيزى نيست جز آن چه از

 كردار آنان به ما مى رسد و ما توقع انجام اين كارها را از آنان نداريم.

شرح

اين جملات، قسمتى از نامه اى است كه از ناحيه ى مقدّس

امام زمان(عليه السلام) براى شيخ مفيد(رحمه الله)فرستاده شده است.

حضرت(عليه السلام)در اين نامه، بعد از سفارش هاى لازم به شيخ

 مفيد(رحمه الله)ودستورهايى به شيعيان، به امر مهمّى كه سبب غيبت

 ايشان شده است، اشاره مى كنند. حضرت، نبود صفا و يك دلى در بين

 شيعيان را سبب غيبت خود مى شمرند.

تاريخ نشان داده است كه تا مردم نخواهند و تلاش نكنند، حق بر جاى خويش قرار

 

نمى گيرد و حكومت به دست اهلش نمى رسد.

                                  منبع احتجاج ج۲ص۳۱۵بحارالانوارج۵۳ص۱۷۷ح۸

ادامه نوشته

حکایات کوتاه و پنداموز

غیبت

«به بزرگی گفتند : هیچ ندیدم که از کسی غیبت کنی گفت:

از خود خشنود نیستم، تا به نکوهش دیگران بپردازم».           

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

سخن چینی

«مردی به اندیشمندی گفت: فلان شخص، دیروز از تو بدگویی

 می کرد. اندیشمند گفت : از چیزی سخن گفتی که او از روبه

رو گفتن آن با من شرم داشت»                     ریاض الحکایات ص ۳۹۱

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

غفلت

«به عارفی گفتند: ای شیخ! دل های ما خفته است که

سخن تو در آن اثر نمی کند چه کنیم ؟ گفت: کاش خفته بودی

 که هرگاه خفته را بجنبانی ، بیدار می شود؛ حال آنکه دل های

 شما مرده است که هر چند بجنبانی ،

بیدار  نمیشود.»                             عارفان ص ۴۸

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

تکبر

«آورده اند که روزی عابدی نمازش را به درازا کشید و چون

 نگریست مردی را دید که به نشانه خشنودی در وی می نگرد ،

عابد او را گفت : آنچه از من دیدی ، تو را به شگفتی نیاورد

 که ابلیس نیز روزگاری دراز، با دیگر فرشتگان به پرستش خدا

مشغول بود و سپس چنان شد که شد .»

                                                             کشکول صفحه۳۳۵