مثل شروع همه ی قصه ها که غیرازتوکسی نبود

تنها تو بودی وتو

ومن در عدمی بی هست

در تنها کلمه ی جاری نشده

در انزوای سکوت نیستی

سالها ماندم

که ناگه به هستی سازیت

هست شدم

طرحی برتابلوی بودن

نوایی جاری بر منظره ی خلقت

 ان شد که بعدتو که غیرازتونبود

 من بودم در قصه ی زندگی

یکی بودیکی نبودغیرازخدا.......

وقصه ی من شروع شد