خیال
ازمن مگیرپنجره روبه ماه را
حاشامکن برای دلم یک نگاه را
لم داده ام به شانه تاریک اسمان
تابشنوم صدای قدمهای ماه را
فانوس چشمهای خودت را به من ببخش
امشب دوباره گم نکم سمت راه را
یک لحظه بی خیال توسرکرده ام هنوز
پس میدهم تقاص همین اشتباه را ابلیس بی حظورتوتشدیدمیکند
بردوش من گرانی بارگناه را
روزی که اسمان به زمین پرت میشود
برمن بگیرسایه چترپناه را امروز نام روشن تودردلم گرفت
بستم کتاب خاطره های سیاه را
