تقدیم به همه انانی که مهرعاشقی برصفحه دلشان حک شده است
مجنون روبه عارف کرده ومیگوید:من که محوتماشای لیلای خویش بودم توراندیدم توچگونه محوخداومعشوق خویش بودی که مرادیدی ودست ازعبادت برکشیدی
تایادتودرکلبه تاریک دل روشن میشود همه تیرگیها زوال میپذیرد نام تو تابرزبان جاری میشود عطرحظورت همه جارافرامیگیرد
تاتوبه میان میایی همه اشناهاغریبه میشودوهمه وجودغرق وجودتومیشود
دل درون قفس سینه میلرزدوبیقرارمیشودتوکه هستی همه جانوراست وروشنی .توکه هستی هیچ هراسی نیست تنهادلتنگی دلتنگی وصال است تاتومبزبان لحظه هایم میشوی دیده جزتونمیبیندودل جزتوتمنایی ندارد
توکه باشی همه جاجنت است ونسیم دلنوازت دل مینوازدواندوه میبرد
کاش هواهوای توباشدوخواهش خواهش حظورت .کاش عهدشکسته نشودو غبارفراموشی دل رافرانگیردوکاش الوان فریبنده این دنیای سست بنیاد دیده نفریبد وتیرگی هیچ گناهی روشنایی جنت بودنت را دلگیرنسازد
کاش درس عشقت مشق شبهای زندگی شود
بی تو همه جاتاریک است وهیچ نوری نیست هیچ حظوری زیبا نیست وبیم وهراس گم شدن وفنا ارامش رابه بازی میگیردبی توهواسرد است وحشت تنهایی وجودرا به جنون میکشد زندگی بیمعنا میشود
به تومحتاجم .وتوتنها نیاززندگیم.تنهابهانه بودنم .وشوق رفتنم هستی.به تومحتاجم تاگم نشوم تا عاشق باشم تا باشم بودنت را محتاجم دریغم مدار میخواهم سائل کویت شوم وتنها عشق وبودنت را گدایی کنم بی توهمه چیزراکم دارم وتنها خواهشم تویی
گدایی رادست خالی راندن خدا وبزرگی چون تورانسزد
