امیرمومنان علی (ع) میفرماید:

روزی به سمت بیرون کوفه خارج شدم وقنبر پیشاپیش من در حرکت بود در این هنگام

ابلیس روبه ما می امد .من به او گفتم تو پیرمرد بدی هستی.!گفت:چرا چنین میگویی؟

بخدا قسم برایت حدیثی نقل کنم که خودم از خدای عزوجل بدون واسطه شنیده ام

ان هنگام که به دلیل گناهم به اسمان چهارم فرود امدم چنین ندا کردم:

ای خدای من و ای اقای من گمان نمیکنم مخلوقی شقی تر از من خلق کرده باشی

خداوند به من چنین وحی کرد:بلی از تو شقی تر خلق کرده ام

نزد مالک (خزانه دار جهنم ) برو تا به تو نشان دهد

نزد مالک رفتم و گفتم : خداوند به تو سلام میرساند و میفرماید :شقی تر از من

را نشانم ده . ومالک مرا به جهنم برد و در طبقه بالا را برداشت اتش سیاهی

بیرون امد که گمان کردم که مرا و مالک را در ان فرو برد مالک به اتش گفت

"ارام باش" و ارام گرفت

سپس مرا به طبقه دوم برد اتشی بیرون امد که از اولی سیاهتر و گرمتر بود

به ان گفت: "خاموش باش " و خاموش شد تا انکه مرا به طبقه هفتم برد و

هر اتشی که از هر طبقه ای خارج میشد شدیدتر از طبقه قبل بود

در طبقه هفتم اتشی بیرون امد که گمان کردم مرا و مالک را و همه انچه را که

خداوند عزو جل خلق کرده را در خود فرو برد دست بر چشمانم گذاردم و گفتم ای

مالک دستور ده خاموش شود وگرنه من خاموش میشوم مالک گفت : تو تا روز

معین خاموش نخواهی شد سپس دستور داد و ان اتش خاموش شد دو مرد را دیدم

که بر گردنشان زنجیرهای اتش بود و انان را از بالا اویزان کرده بودند

و بالای سر انان عده ای با تازیانه های اتش انان را میزدند

پرسیدم ای مالک این دو نفر کیانند؟گفت : گفت ایا انچه بر ساق عرش بود نخوانده ای

و من قبلا یعنی دوهزار سال قبل از انکه خداوند دنیا را خلق کند خوانده بودم

لااله الا الله محمد رسول الله ایدته و نصرته بعلی

(یعنی محمد را به علی موید نموده و یاری کردم )

مالک گفت: این دو نفر دشمن انان و ظالمین بر ایشان هستند

                       بحار الانوار ج 8 ص 315 شیخ مفید و کتاب اسرار ال محمد مسلم بن قیس

نهج البلاغه خطبه 150 :

وقتی كه خداوند متعال پيامبر صلی الله عليه واله  را از دنيا   برد  ، گروهی به دوران

جاهليت بازگشتند . راه های باطل  ، انها را هلاك كرد و بر اراء نادست تكيه  كردند  و

به بيگانگان  پيوستند  و از سبب و  و وسيله ای( اهل بيت پيامبر ) كه مامور به

مودت و دوستی با ان بودند  جداشدند . ساختمان دين  را از اساسش و بنيادش انتقال

دادند  و ان را در غير جای خود  بنا كردند . انان معادن هر خطايی هستند  و هر كسی

در وادی گمراهی قدم گذاشت  از درهای انها وارد شد . غوطه ور در دريای حيرت  و

غرق در جهالت و گمراهی بودند .  روش فرعونيان  را پيش گرفتند  و از اخرت

  دل بريدند و به دنيا دل بستند  و پيوند خود را  با دين   بريده  از ان  جدا شدند ...