ساقیا می ده که تا مستم کند

آگه از پیدایش هستم

صورتم من حدس معنایم بده

از می ناب طهورایم بده

می بده تا از ولایت دم زنم

بادمم آتش به جان غم زنم

ماه ذیقعده است کشف راز کن

سوز عشق و عاشقی را ساز کن

مژدگانی ده به پیر می فروش

کز منادی این ندا آید به گوش

سینه ها از سوز عشق آکنده شد

گریه ها بر لب رسید و خنده شد

از شکوه خنده ختم رسل

خنده بر لب های زهرا کرده گل

بهر تأیید ولایت بر ولی

کسب کن مهر علی را از علی

دادا بر موسی خدای لا مکان

جلوه نور ولایت را نشان

یک پسر با خلق و خوی احمدی

باده نوشی از سبوی احمدی

آنکه زینت بر سریر ارتضاست

ضامن آهو علی موسی الرضاست




شيخ طبرسى از هروى نقل كرده است كه: هيچ كس را دانشمندتر از على بن موسى‏الرضا(ع)

نديدم و هيچ دانشمندى نيز وى را نديد مگر اينكه همانند من به فضل ودانش او شهادت داد.

شيخ صدوق مى‏نويسد: مامون افرادى را از فرقه‏ها و گروههاى‏مختلف و گمراه دعوت مى‏كرد

و قصد آن داشت تا بر امام در بحث و مناظره پيروزشوند و اين به جهت‏ حقد و حسدى بود كه

نسبت ‏به آن حضرت در دل داشت، اما امام باكسى به بحث ننشست جز آنكه در پايان به

فضيلت آن حضرت اعتراف كرد و در برابراستدلال امام سر فرود آورد.

آرى «چراغى را كه ايزد برفروزد» هيچكس را توان‏خاموشى آن نخواهد بود.

خود حضرت امام رضا(ع) مى‏فرمايد:

... آنگاه كه من بر اهل تورات با توراتشان و بر اهل انجيل با انجيلشان و براهل زبور با

زبورشان و بر صائبين با زبان عبرى خودشان و بر هربذان با زبان‏فارسى‏شان و بر روميان

با زبان خودشان و بر اصحاب مقالات با لغت‏ خودشان استدلال ‏كنم. و آنگاه كه هر دسته‏ اى

را محكوم كردم و دليلشان را باطل ساختم و دست ازعقيده و گفتار خود كشيدند و به گفتار من 

گراييدند مامون در مى‏يابد مسندى كه ‏بر آن تكيه كرده است‏حق او نيست و در اين هنگام پشيمان

مى‏گردد. سپس فرمود:

«ولا حول ولا قوه الا بالله العلى العظيم‏».