خوش امدی مادر..........
چه شوریست زمان را
و چه غوغائیست زمین را
قدم بر اریکه ی هستی نهادی و نوری بر تاریکی بخشیدی
ای ایه ایه کوثر ای معنای ناب لیله القدر
ای که به یمن وجودت پیوندی شد میان دو دریای خروشان
ای انکه زن را بها نهادی به وجودت و مادر را چون دری
درخشان تا زمین و زمان هست بر اسمان دلها نقش زدی
راستی گفتم مادر
که مادر نام و برازنده ی توست گرچه تنها ذره ای از
بیکرانی توست
چرا که مادر پای به هستی قدم نهادی
ام ابیها نام گرفتی و سرور زنان عالم گشتی
کجاست زبان وصفت که عجز را توان وصف بی همتا چگونه
ممکن باشد
و دست یافتن به قله های معرفتت کی در توان بشری چون
من گنجد
که تو را جز خدا نشناخت
که چون شناخت هستی را به یمن وجود تو هستی ساخت
انکه جبرئیل به عظمت مقامش خاک پای او را بوسه میزد
انکه تا سدره المنتهی بالا رفت و حتی ملک مقربی چون جبرئیل
توان بالا رفتن نداشت
دست تورا میبوسید و به احترامت بر خواست که بزرگیت دور از
تصور است
یدالله که خیبر بشکست و هیچ توانی را در مقابلش یاری قد علم
کردن نبود به گاه شهادتت بود که برزمین خورد
و تاب رفتنت را نیاورد
انهمه عظمت را چگونه در وازه هایی بگنجانم که تا به تو میرسند
خجل از میان دیده میگریزند
و فاطمه. که سپری بر اتشی شیعیان را
زهرا. که دری درخشانی قلب بیکران هستی را
خوش امدی به جهان
خوش امدی مادر..............

مادرم روزت مبارک
مادرم نمیدانم اگر گرمی وجودت نبود در سردی روزگار به کجا پناه میبردیم
ومن خجل از روی توام که هیچ جبرانی برای زحماتت ندارم
و پشتت که زیر بار محنت روزگار خم گشته را باری عظیمم
مادرم تنها از وجود مادر هستی خواهانم که دست گیر دلت باشد به گاه تنهائی
وتنها از خالقت خواهانم که ارامشی باشد بر لحظه های بی قراریت
محنت کش لحظه های دنیایم تو را دوست میدارم...............