ابلیس وازمایش خدا

ابلیس بر حضرت عیسی (ع) آشکار شد و گفت: تو نبودی که می گفتی

جز آنچه خدا مقرّرت کرده است بر تو نرسد ؟ فرمود : بلی . گفت : پس

خویشتن را از قله این کوه

فرو انداز اگر مقرّرت باشد که به سلامت مانی ! فرمود : خداوند را رسد

که بندگان را آزماید نه بندگان را که خداوند را آزمایند!

بایزید و امام جماعت

نقل است که بایزید بسطامی در پسِ امامی نماز می کرد.

پس امام گفت: یا شیخ ! تو کسبی نمی کنی و چیزی از کسی

نمی خواهی ، از کجا می خوری؟

شیخ گفت : صبر کن تا نماز قضا کنم !

گفت : چرا؟

گفت : نماز از پسِ کسی که روزی دهنده را نداند ، روا نبود که گذارند !

 (تذکرة الاولیاء ، عطّار نیشابوری)


بهلول در گورستان

زاهدی گفت : روزی به گورستان رفتم و بهلول را در آنجا دیدم ، پرسیدمش

اینجا چه می کنی؟ گفت: با مردمانی همنشینی همی کنم که تا زماني كه

 در كنارشان هستم آزارم نمی دهند و اگر از آنها جدا شوم غیـبتم نمی کنند

و اگر از عقبی غافل شوم یادآوریم می کنند !